سردی وجودت را با پایز به دور ریز و به شانه هایم تکیه کن.

بگذار نغمه سبز بهار را در گوشهایت زمزمه کرد.میدانم،میدانم که از پاییز بیزاری اما من پاییز نیستم که آرزوهایت را به تاراج برم.من حدیث روشن بهارم،با من از دردهایت سخن بگو،می خواهم تو را بفهمم.

                              می خواهم تو شوم تا دیگر فراموشم نکنی